84:

68 20 32
                                    

مطمئن بود راهی برای رها کردن پسرش از نیمه ی دیگش باید توی اون کتاب باشه چون راجع به شهرتش زیاد شنیده بود و وقتی فهمید اون کتاب توی دست های پسرش نیست به دست آوردن کتاب حتی براش راحت تر هم شد اون سراغ پسر شیفتر رفت و گولش زد تا کتاب رو ازش بگیره ولی موفق شد فقط نصف کتاب رو بگیره که همین هم براش کافی بود اون زن مدت زیادی به نابودی خون آشام ها فکر میکرد و هر شب و روز این آرزوش بود چیزی که توجه یه نیمه الهه رو بهش جلب کرد. الهه ای که نصف از شیاطین بود و نیمیش از خون الهه ها الهه ای به اسم ویرانگر کسی که مرگ افراد روی زمین رو میخواست تا بتونه به بقیه ی الهه ها بپیونده سرنوشت اون به این موجودات بی ارزش فانی متصل تا بهشون زجر بده و تاوان کار هاشون باشه اما اگر اونها وجود نداشتن اون آزاد میشد پس با استفاده از نفرت زن باهاش قرار دادی بست.
اون قول داد در ازای یه قدرت بزرگ که از کشتن روح یه موجود بیگناه و قدرتمند به وجود می اومد خواسته ی زن برای ازبین بردن هرچه که خون آشام ها بهش مربوط بودن رو عملی کنه اما چیزی که زن بهش توجه نکرده بود این بود با اینکار داشت تمام موجودات این جهان رو به خطر می انداخت از خون آشام ها گرفته تا ساحره ها ، نسان ها و حتی شیفتر ها .
هوسوک برخلاف بقیه که داستان رو دنبال میکردند و در سکوت منتظر پایان اون داستان واقعی بودند نتونست کنجکاویش رو کنترل کنه و میون حرف تهیونگ پرید و پرسید:چرا همه به خطر می افتادن ؟ اون طلسم چه ربطی بقیه ی ما و انسان ها داره؟
لحنش مثل پسر بچه ی کنجکاوی بود که توی متن داستان غرق شده و صبری نداره تا راوی داستان خودش به سوالش جواب بده.
یونگی که درست کنار هوسوک نشسته بود در وواکنش به شیرینی پسر دستش رو دور کمر باریک الفا انداخت و اونو به خودش نزدیک کرد و توی گوشش یاد آوری کرد که قول دادن ساکت بمونن.
تهیونگ که با قطع شدن حرفش انگار از گذشته به حال پرت شده بود کمی رشته ی کلام از دستش خارح شده بود پس تصمیم گرفت قبل از ادامه حواب هوسوک رو بده که نامجون به حرف اومد.
نام: ارتباط بین ما و ساحره ها و انسان ها که مشخصه ! ما و ساحره ها انسان هایی بودیم که بهمون قدرت داده شد تا از همنوعانمون در برابر خون آشام ها محافظت کنیم ولی ربط انسان ها به خون اشام ها رو مطمئن نیستم. دو علت میتونه داشته باشه اولیش به نظرم اینه که منبع غذایی انسان ها هستن. شاید دلیل خوبی باشه به نظر نیاد ول ممکنه علت این باشه و یا دلیل دیگش میتونه این باشه که ....
کوک: اینکه اونها میتونن با وارد کردن زهرشون به بقیه ی انسان ها اونها رو تبدیل کنند.
هوسوک انگار با این استدلال دوم قانع شده بود بالاخره به سمت تهیونگ برگشت تا بقیه ی ماجرا رو بشنوه اما اون پسر توی فکر بود
با اینکه این موضوع خارج از بحث اونها بود ولی تهیونگ بعد از سالها حس میکرد فرصت مناسبیه تا یه موضوع جدید رو هم بیان کنه.
ته: دلیل اصلی چیز دیگه ایه!این دو تا دلیل های خوبی هستند ولی واقعیت چیز دیگه ایه !
اعضا جلسه با شنیدن این حرف سکوت کردند و به فکر فرو رفتند. یه دلیل دیگه ؟
": هیچ وقت راجع به زمانی که خون آشام ها پدید اومدن چیزی خوندید یا راجع بهش چیزی شنیدید؟
افراد اطراف حالا کاملا دو دسته شده بودند خون آشام های حاضر و بقیه ی افراد که به فکر فرو رفته بودن .
مثل همیشه نامجون که اطلاعات عمومی بالایی داشت اولین فردی بود که به حرف اومد تا دانسته هاش رو راجع به تاریخ بگه.
نام: تا جایی که من میدونم چیزی از زمان پدید اومدن خون آشام ها توی کتاب های ما شیفتر ها نیست اونها خیلی قبل تر از ما پدید اومدن و ما همیشه به چشم یه دشمن بلفطره میدیدیمشون . توی کتاب های انسان ها هم چیز های درستی پیدا نمیشه برای انسان ها خون آشام ها بیشتر از یه موجود واقعی یه افسانه ی ترسناک هستن از طرف دیگه با توجه به اینکه سه گروه با هم پیمان بستند که هویتشون رو از انسان ها پنهان کنند کم کم تمام داستان های اصلی پاک شد و افسانه ها جاشون رو گرفت و اگر بخوایم با این نکته که افسانه ها همیشه ردی از حقیقت دارن قصه ی پدید اومدن خون آشام ها رو تعریف کنیم ...
جیلین میون حرف نامجون پرید و اعتراض کرد.
جیل: نمیشه به افسانه های انسان ها اتکا کرد. اونخهها اثار خیلی از بیماری ها رو به خون آشام ها ربط میدادن.
نام: اما حداقل میتونیم بفهمیم حدودا به چه زمانی برمیگردن قدیمی ترین اسکلتی که انسان ها پیدا کردن مال قرن 15 امه و افسانه ها هم به اون زمان برمیگردن.
تهیونگ اما مداخله کرد و توضیح داد.
": این باور طبق دانسته های من اشتباهه چون هویت خون آشام ها به خیلی قبل تر از اون برمیگرده ما میدونیم که هویت شیفتر ها به هزاران سال قبل برمیگرده بعد میتونیم بگیم خون آشام ها که قبل از اونها بودن مال قرن 15 هستن ؟
نامجون با توجه به نکته ای که تهیونگ گفت دیگه نمیتونست در مقابل چیزی بگه اما میدونست که کی میتونه اطلاعات بیشتری داشته باشه.
نام: پس تنها کسایی که صلاحیت گفتن داستانی در این مورد رو دارن ساحره هاا هستن و اگر جایی راجع به تاریخچه ی خون آشام ها باشه باید توی کتب ساحره ها باشه منم اطلاعاتی در مورد کتاب های اونها ندارم. با توجه به ارتباطات جانگ ها با ساحره ها فکر کنم در این مورد هوسوک اطلاعات بهتری داشته باشه.
هوسوک اما سری به نشون مخالفت تکون داد .
هوسوک: ماهم اطلاعات زیادی نداریم شاید ارتباطمون با ساحره ها زیاد باشه اما هیچ وقت اجازه ی دسترسی به کتب اونها رو نداشتیم شاید این دوستان بتونن کمک کنن .
هوسوک به خوبی جادو رو توی وجود بعضی از افراد ناشناس اطرافش حس میکرد.
شیفتر ها به اعضای نا اشنای جلسه خیره شدن اما وقتی نگاه اونها به تهیونگ و نگاه تهیونگ به خودشون رو دیدند متوجه شدند تا تهیونگ نخواد جوابی نخواهند شنید.
نامجون طبق معمول با حس نگاه سنگین اعضای پکش روی خودش مسئولیت رو قبول کرد و زود تر به حرف اومد .
نام: پس حالا با این شرایط میشه گفت افسانه های انسان ها بهترین منبع ما هستند من هنوز باور دارم که توی هر افسانه ای قدری از حقیقت وجود داره.
جیلین با وجود نا راضی بودنش سکوت کرد و حرف ها و حدس هاش رو برای وقتی نگه داشت .
نام: طبق چیزی هایی که خوندم چندین تا افسانه راجع به چگونگی به وجود اومدن خون آشام ها وجود داره و با وجود اینکه توی دنیای مدرن انسان ها و مطرح شدن این موضوع به عنوان یه بخش فانتزی تی دنیاشون از قرن 18 و 19 و اینکه این موضوع وارد نوشته های گوته و چنتایی از نویسنده های مطرح دیگه شد امروزه بیشتر از اطلاعات بدردبخور شایعه برای خوندن داریم. که اگر اطلاعات فیلم ها رو بزار کنار چون خیلی با هم تفاوت و تناقض دارن و فقط به افسانه ها توجه کنیم چند مدل داستان مختلف داریم که هر کدوم مشکلی دارن ...
به چشم تهیونگ که بهش نگاه میکرد خیره شد و انگار اون تنها مخاطبش باشه به حرفش ادامه داد و سعی کرد با توجه به اثار حرف هاش توی بدن تهیونگ به درستی حرف هاش و افسانه ها پی ببره.
نام: طبق باور های بعضی اقوام خون آشام ها از فرزندان یه الهه بودند که عاشق انسانی شد و طرد شد اون الهه ی طرد شده که نیمه مار بود با اومدن به زمین فرزندانش رو هم همراه با خودش میاره ولی فرزندانش بر خلاف خودش قدرت تبدیل و شبیه شدن به انسان ها رو نداشتن بلکه فقط توانایی پرواز دارند و اونها برعکس مادرشون توانایی خورد و خوراک از غذای زمین رو ندارند و فقط از خون انسان ها تغذیه میکنن.
تهیونگ هیچ علائمی از خودش نشون نداد پس نامجون به توضیح ادامه نداد به جای تهیونگ کمی به بقیه نگاه کرد و مشکل این ایده رو گفت.
نام : اصلی ترین ایراد این داستان اینه که فرزندان اون الهه موئنث همگی موئنث هستند پس مطمئن شدم این داستان درست نیست یا حداقل کامل نیست .
دوباره به تهیونگ نگاه کرد .
نام: ولی وقتی بیشتر گشتم تونستم چیز هایی پیدا کنم که بهم نشون میداد این داستان تا حدی درسته. توی افسانه های یونان به مورد مشابهی با داستان متفاوت اشاره شده لامیا ملکه ی زیبای لیبیا که زئوس به زور یا با خواست خودش به عنوان معشوقه انتخابش میکنه و اون زن با خشم هرا تبدیل به یه موجود نامیرا و خون خوار میشه . در داستان دیگه ای از نیمه الهه ای به اسم امپوسا نام برده شده که یونانی ها باور داشتند فرزند خدای جادو و مکر هتاکه است اون هم به خاطر طبع خون طلبش تبدیل به هیولایی شده که ازش میشه ولی با وجود نقطه ی اشتراک مشکل موارد قبلی نه تنها حل نشد بلکه مشکل داستان های جدید این بود که اشاره ای به بقیه ی نسل خون آشام ها نمیکرد اما...
با بالا اوردن انگشتش تکون دادنش سعی کرد تمام تمرکز ها روجلب کنه .
یه نکته اینجا مشخص میشه کهخ توی تمام این داستان ها والد اصلی خون آشام ها یه زن پس من اینو به عنوان سرنخ در نظر گرفتم اما نکته ی دوم مال چنتا داستان دیگه ای بود که خوندم و توجهم رو جلب کرد.
باز هم به سمت تهیونگ برگشت.
نام: دومین دسته از داستان هایی که پیدا کردم که به نظرم بهم شبیه بودن ولی کاملا با افسانه های قبلی متفاوت بودند. این دسته بر میگردن به داستان های قدیمی تر ، داستان گیلگمش . اون یه شیطانه که روی لوح ششم بین النهرین ازش تعریف شده اون بعد از مرگ از جسم های مرده زنده میشه و هرچیزی که سر راهش قرار میگرفته نابود میکرده موجودی مثل گیلگمش که اسمش جیانگشی ه البته به چینی چونگ شی بهش گفته میشه توی داستان های مربوط به اون هم به انرژی شیطانی زیاد اشاره شده وقتی راجع به خون اشام ها تحقیق میکنیم ممکن نیست به اسم این دو هم بر نخورینم اون برای انسان ها افسانه ای مشابه خون آشام ها هستند فقط هیچ وقت نویسنده هایی مثل تولستوی ( نویسنده خانواده وورددال ) و شریدان(نویسنده کاملیا) وجود نداشته که راجع به اونها داستانی بنویسه .
نامجون آهی کشید و گفت : گاهی فکر میکنم شاید فضایی ها هم وجود داشته باشن به هر حال این داستان و داستان هایی که راجع به ما میگن همشون تا قدری حقیقت رو توی خودشون دارند و بهم نشون میدن این جمله " خبر خوب اینکه جهنم فقط تصور انسان هاست و خبر بد اینکه تصور انسان ها به واقعیت میپیونده " باور کنم.
بعد انگار خودش حس کرد از بحث خارج شده صحبتش رو قطع کرد.
نام: مثل داستان قبلی این داستان هم مشخصه دیگه چه مشکلی داره این موارد یعنی گیلگمش و جیانگشی تمام وجود من جمله روح انسان ها رو نابود میکردند و ازش استفاده میکنند نه تنها خون اونها اما نکته ی این داستان و نقطه ی اشتراکش با داستان های قبلی این بود که کاملا این موجودات از پایه شیطانی بودند.
جیلی: من که برداشت مشابهی ندارم از این داستان ها به هر حال این مشخصه که وقتی یه موجود بهشون آسیب میزنه اون رو شیطانی بدونن پس این برداشت سختی نبود به نظرم نکته هم نباید حساب بشه.
نامجون: خیله خب جیلین باشه حق با توئه ولی در کل داستان های دیگه ای بودن مثل ماجرای افرادی که توی چین رو به خوردن خون آوردند تا جوان و جاودان بشند یا باور دیگه ای هم هست که میگه اگر فردی قبل از اینکه نخ زندگیش و زمان بودنش توی این دنیا تموم بشه به هر علتی بمیره روحش نمیتونه از دروازه ی مردگان رد بشه پس خودش به شکل شیطان وارد دنیا میشن ...
جیلین میون حرف نامجون پرید چون دیگه به نظرش به اندازه کافی نامجون از داستان و افسانه ها گفته بود که حدس اون مسخره به نظر نیاد .
جیل: همه ی اینا به نظر من مسخره است داریم از همون انسان هایی حرف میزنیم که رنگ قرمز مو و پریدن یه گربه از روی جنازه رو نشون خون آشام بودن مردم میدونستن . همونایی که اگر یکی توی اون زمان نقض مادر زادی داشته میگفتن قراره یه موجود شیطانی بشه به نظر منکه خونآشام ها و تمام موجودات عجیب غریبی که می ساختن فقط برای این بود که خشک سالی مریضی های ژنی و مریضی های واگیر دار و هر بلایی که دلیلش رو نمیتونستن بفهمن رو برای خودشون توجیح کنن .
جونگ کوک که روی جیلین و حرکاتش حساس شده بود از طرفی حس میکرد جیلین بیخود با نامجون مخالف میکنه با حرص گفت.
کوک: اگر نظری نداری میشه ساکت باشی و بزاری حداقل نامجون برامون از افسانه ها بگه شاید به یه نتیجه ای برسیم ؟ با غر غر های تو که به نتیجه نمیرسیم.
جیلین پسر رو درک میکرد و با توجه به چیز هایی که بهش گفته بود میدونست حتی باید توقع رفتار های بدتری رو هم داشته باشه خصوصا که اون پسر جیلین رو مقصر پاک شدن مارک جیمن میدونست پس فقط با سکوت از کنار حرف های پسر گذشت و فرضیه اش رو بیان کرد.
جیل : من بارها خون آشام ها رو مورد بررسی قرار دادم و حتی سعی کردم زهرشون رو بدست بیارم اما نتونستم چیز خاصی ازشون پیدا کنم برعکی ما که نوع خونمون با انسان ها فرق میکرد اونها هیچ فرقی با بقیه ی انسان ها نداشتن نتونستم زهرشون رو گیر بیارن اما با توجه به مراحل تبدیل به خون آشام که توی چنتا مستند شاهدش بودیم میشه گفت... میدونم منطقی به نظر نمیاد ولی با توجه به روش تبدیلشون ... من حس میکنم... این تبدیل شدن به خون آشام مثل یه نفرین میمونه...
جیلین این رو با صدای خیلی آرومی گفت .
بقیه ساکت شده بودند و داشتن راجع به حرف جیلین فکر میکردند عجیب نبود که دختر روی موارد تجربی حرف بزنه ولی عجیب بود که از چیزی حرف میزد که مربوط به سحر باشه.
هوسوک ناگهانی چیزی به یاد آورد یه داستان قدیمی !
هوسوک: بچه ها حالا که حرف افسانه شد منم یادمه خاله وقتی بچه بودیم برامون یه داستان خاص از خون آشام ها تعریف میکرد . در اصل این داستان راجع به خلق انسان توسط بزرگ ترین خدا بود . نمیدونم راجع به لیلث میدونید یا نه.
یونگی میدونست که حرف زدن برای هوسوک عزیزش توی این جمع با وجود اونهمه غریبه سخته پس سعی کرد همراهیش کنه.
یون: منظورت همون داستانیه که میگن همراه آدم پدر تمام انسان های این نسل یه زن دیگه هم خلق شده بود یه زن کامل که خدا برای آدم خلق کرد ؟
نامجون هم توی بحث وارد شد
نام:  من شنیدم اون نابود شد وقتی که از دستور خدای خدایان سرپیچی کرد و فرار کرد!
اینبار کسی که به حرف اومد یه خون آشام بود.

الوعده وفا
توی ساعات پایانی برات آپ کردم عزیزم از من راضی باش

Fate or Folly?Where stories live. Discover now