⛓️20🍂

415 60 2
                                    

🍂آیهان🍂

دلم میخواست باهاش بازی کنم!
زود تر از اونی که فکر میکردم وا داد!

همیشه عاشق اونایی بودم که سر یه لمس کوچیک راست میکردن.
چند تا پارتنری که داشتم سر کوچیک ترین لمس انگشتم دیوونه ام میشدن.
همهشون یا کوچیک تر از من بودن و یا همسن و خب بیشتر از همکلاسی دانشگاه و آشناهای دوست هام بودن.
هیچ وقت نتونستم اون تیپ مردونه ای که مدنظرم بود رو پیدا کنم!
اما علیار خیلی فرق میکرد!

طبیعتا این بشر هیچ وقت کوتاه نمیومد تاپ بودن رابطه رو به من بده!
واقعا نمیدونم یهویی چم شد که برای اذیت کردنش روش تحریک کردنش رو پیش گرفتم!
شاید همون روز اولی که دیدم تنها بخاطر نشستنم روی بدنش شق کرده اذیت کردنش توی مکانی که هر بار که بخوای خودت رو ارضا کنی به سختی میتونی کاری کنی و خودت رو از دید پنهان کنی خیلی کیف میداد!

میتونستم از این به بعد هر وقت باهام یکی به دو کرد از این روش حالش رو بگیرم و ناکامش بزارم!
شاید هم میشد نیاز خودم که حسابی داغ بودم برطرف بشه.
کلا برام مهم نبود کی و با کی و چجوری میخوام به نیازم برسم!
شاید چون عاشق نشده بودم اینقدر بی بند و بار بودم!
یا شاید اینقدر این حس و گرایش و نیاز زو پنهون کرده بودم که با رسیدن به سن یلوغ هر چی عقده توم بود رو میخواستم یه جا خالی کنم!

وقتی به سرویس رسیدیم کسی نبود.
رو بهم گفت:
برو تو یکی از سرویس ها...منم چند دقیقه دیگه میام!

قبل رفتنم با شیطنت دستم رو روی عضو قد علم کرده اش از زیر شلوارش رو دست کشیدم که لباش رو روی هم فشرد و گفت:
به جون مادرم پاره ات نکنم بیخیالت نمیشم!

با خنده وارد سرویس شدم و در رو بستم.
کمتر از یکی دو دقیقه طول نکشید که در سرویس باز شد و وارد شد و یه آن کوبیدم به دیوار و از فکم گرفت و خیره به لبام لب زد:
دیگه گیر منی...ببین فقط چجوری بخاطر شیطنتت هات حالت رو میگیرم!

پوزخندی زدم و نزدیک لباش خمار لب زدم:
منم همین رو میخوام!

⛓️in his captivity🍂Where stories live. Discover now