⛓️64🍂

318 48 4
                                    

🔗علیار🔗

بعد حرفش انگشت هاش بین پاهام نوازش وار خزید که چشام رو بستم و لبام رو گاز گرفتم تا صدایی ازم درنیاد و تو گلویی خندید و دم گوشم لب زد:
اگه میخوای نریم بیرون و به جاش یه حالی بکنیم باید تا تهش همینجوری زیرم باشی!

اونقدری خام گرمای بدنش روی بدنم بودم که میخواستم بدون فکر کردن قبول کنم اما مردونگیم و غرورم نمیزاشت که اولین تاپ اون باشه!

با آرنج زدم توی شکمش و گفتم:
برو اونور توله هاسکی که من تا اون سوراخ خوشگلت رو افتتاح نکنم زیر هیچ بنی بشری نمیخوابم!

خندید و عمیق پشت گردنم رو بوسید و گفت:
جونه من علی...بزار پسرم یه حالی کنه!

با جدیت ساختگی از زیرش دراومدم و مشتی به سینه اش زدم و گفتم:
برو اونور مو طلا که این ماجرا خط قرمزمه...اصلا...اصلا کی بزرگ تره؟!

با خنده به روی تخت دراز کشید و آرنجش رو تکیه گاه سرش کرد و گفت:
از لحاظ سنی تو اما از لحاظ عقلی من!

پام رو بلند کردم و ضربه ای به پاش زدم و با خنده گفتم:
یه عقلی بهت نشون بدم...وقتی زیرم بین لذت و خماری موندی و هوش از سرت رفت حالیت میکنم توله!

بلند شد و در حالی که بهش پشت کردم تا لباسم رو دربیارم و با لباس بیرون عوض کنم از پشت بغلم کرد و روی شونه ام رو بوسید و گفت:
علیاری؟!

با اخم های تو هم و لبای آویزون در کمد رو باز کردم تا لباس مناسبی پیدا کنم که لباش پشت گوشم نشست و داغم کرد!
شاید اولین کسی بود که میفهمید علیار افسارش پشت گوششه و میتونه با نشستن یه بوسه روش خام بشه!

ندیدم چجوری برگشتم سمتش و از بازوش گرفتم و کوبیدمش به کمد و لبام رو روی لباش کوبیدم!

⛓️in his captivity🍂Where stories live. Discover now