⛓️102🍂

271 36 6
                                    

⚡حسین⚡

آروم منتظرم بود!
معلوم بود که اونقدری این رابطه رو میخواست که درد کشیدن براش مهم نباشه!
وجدانم نمیزاشت تند پیش برم و فقط به فکر خودم باشم.

میخواستم تا آخر لحظه ی این رابطه حس عشق و لذت رو باهم بچشه.
روی شونه اش رو بوسیدم و دستم رو نوازش وار روی باسنش کشیدم.
اونقدری خامش شده بودم که وقتی داشتم اولین بار جاهای خصوصیش رو لمس میکردم تردیدی نداشتم!

وقتی انگشت هام رو روی ورودی نبض دارش گردوندم که لباش رو گازی گرفت و سرش رو به بالشت مالید.
لبخندی با عشق روی لبام نشست و گازی از لاله ی گوشش گرفتم و لب زدم:
به نظر میرسه حتی باهات خشنم برخورد کنم آرومی...

لباش رو به دستم که کنار سرش بود نزدیک کرد و بوسید و با معصومیت لب زد:
میشه همین حالا شروعش کنی؟!

خندیدم و روی صورتش رو بوسیدم و گفتم:
چشم اما نمیخوام اذیت بشی...

نق زد و گفت:
عه...حسیننن!

خندیدم و گفتم:
خب حداقل بگو روان کننده کجاست بچه...

دستش رو دراز کرد و از کشوی کنار تخت روان کننده رو برداشت و داد دستم.
کمی ازش روی پایین تنه اش ریختم.
بخاطر سردیش هیعی کشید.
لبخندی زدم و لبام رو به گردنش چسبوندم و همینجوری که میبوسیدمش آروم آروم انگشتم رو واردش کردم.

آهی کشید.
درد و لذت رو میشد از توی چهره اش دید.
اونقدری باهاش بازی کردم که راه ورودش نرم و خیس شده بود.
وقتی دیگه نتونستم تحمل کنم مردونگیم رو به ورودی تب دارش مالیدم و گازی از شونه اش گرقتم و آروم سرش رو واردش کردم که به دستم چنگی زد.
انگشت هام رو میون انگشت هاش قفل کردم و آروم آروم تا ته واردش کردم.

کمی مکث کردم تا عادت کنه اما میخواستم سریع به اون لذت برسه و دردی نچشه پس شروع به ضربه زدن کردم.
صدای ناله هاش گوش هام رو پر کرده بود.
لذت شنیدنش ناله هاش از لذت چشیدنش هم بیشتر بود.

⛓️in his captivity🍂Where stories live. Discover now