⛓️100🍂

256 30 12
                                    


🍁آیکان🍁

وقتی اخمی میون ابروهاش نشست با لبای آویزون لب زدم:
خب حقت بود دیگه...نبود؟!

تکخندی زد و یه آن روی تخت خوابوندم و از دست هام گرفت و بالای سرم قفل کرد و نزدیک لبام لب زد:
به نظرم میتونم بی رحمی کنم و حالا که در اختیارمی حسابی کبودت کنم...هوم؟!

شیطون خندیدم و سری تکون دادم و گفتم:
من مشکلی ندارم باهاش...

لبخندی با عشق زد و روی پیشونیم رو بوسید و گفت:
حتی اگه جوری گازت بگیرم که پوستت گندی بشه؟!

لبخندی زدم و گفتم:
فکر نکنم حسینم اینقدر خشن باشه...

روی شقیقه رو بوسید و لب زد:
خب چون هنوز خوب نشناختیش!

سرم رو از روی تشک بلند کردم و سریع از لباش بوسه ای دزدیدم و گفتم:
من آماده ام مرد وحشی من!

خندید و لبام رو شکار کرد.
دست هام رو از زیر دستش بیرون کشیدم و از دو طرف صورتش گرفتم.
دستش رو روی خط کمرم برد و نوازش وار تا روی باسنم کشید و از لبام گازی گرفت که آهی با لذت کشیدم.

لباش روی گردنم نشست که شروع کردم به باز کردن دکمه های پیرهنش.

دستم رو که مشغول باز کردن دکمه های پیرهنش بود رو گرفت و سمت لباش برد و بوسید و خیره به چشام لب زد:
مطمئنی دیگه گل پسر؟!

لبخندی زدم و دستم رو روی صورتش نوازش وار کشیدم و لب زدم:
تا به حال توی هیچ جایی از زندگیم اینقدر مطمئن نبودم...انتخاب اول و آخرم تویی حسین...

لبخندی زد و دست روی دستم که روی صورتش بود گذاشت و کف دستم رو چند باری بوسید.

⛓️in his captivity🍂Where stories live. Discover now