⛓️93🍂

260 32 0
                                    


🔗علیار🔗

با درد بهش چشم دوختم که گازی از لبام رو گرفت.
دو انگشت هاش رو قیچی وار توم تکون داد که به سینه اش چنگ زدم و لبام از درد از هم فاصله گرفت و وقتی لباش رو گردنم نشست و عمیق مکید و گازی از استخوون ظریف روش گرفت بلند نالیدم و لب زدم:
آههه...آرومتر...اومممم...

بوسه هاش رو به سینه ام رسوند و یه آن برگردوندم و با اون هیکل خوش تراشش روم خوابید که نالیدم و گفتم:
آی له شدم...نفس...نفس...

خندید و از شونه ام گازی گرفت و دم گوشم لب زد:
قربون ناز کردنت بشم...پیشی وحشی و سرکشم!

لبخندی با ذوق زدم و سرم رو برگردوندم سمتش که روی لبام رو بوسید و گفت:
اوممم...اونقدری زیرم خواستنی شدی که نگو نپرس...

از بازوش که کنار سرم بود گازی گرفتم که آخی گفت و با اخمی گفتم:
جای این حرف ها سعی کن آروم پیش بری وگرنه نوبت منم میرسه...

میون تهدیدم بودم که یهو عضوش رو رو روی ورودیم حس کردم و با گازی که از پشت گردنم گرفت یهو سرش رو واردم کرد و نفسم رفت و سرم رو توی بالشت فرو بردم و به ملافه ی روی تخت چنگی زدم و از لبام گازی گرفتم و ناله ای خفه سر دادم.

تا خواسته چیزی بگم بقیه اش رو واردم کرد و به دستش چنگی زدم و نالیدم:
آهههه...خوبه گفتم آرومتر تولهههه...اومممم...

خندید و گفت:
اصلا مزه اش به خشونتشه دیگه عشقم...

چشم غره ای بهش رفتم که باز هم خندید و شونه هام و گردنم و صورتم رو بوسید و پهلوهام رو نوازش کرد و تا وقتی که به سایزش عادت کنم حرکتی نکرد.

وقتی شروع به حرکت کرد با بغض نگاهش کردم.
به کل فراموش کرده بودم که دیگه بچه نیستم!
دلم میخواست نازم کشیده بشه!
شاید بخاطر این بود که اصلا بچگی نکرده بودم و همیشه مراقب این و اون بودم و کسی رو نداشتم بهش تکیه کنم و حالا عشق شده بود تکیه گاهم و میخواستم خودم رو بهش بسپارم!

⛓️in his captivity🍂On viuen les histories. Descobreix ara