⛓️66🍂

345 49 5
                                    


🍂آیهان🍂

از گردنم گاز میگرفت و سعی داشتم دست هام رو آزاد کنم اما وقتی انگشت هاش سمت پایین تنه ام و ورودی نبض دارم رفت به کل تسلیمش شدم و وقتی فهمید موفق شده خندید و روی سینه ام رو بوسید و نوکش رو وارد دهن داغش کرد که آهی کشیدم و دستم رو که ول کرد به موهاش چنگ زدم و سرش رو بالا آوردم و لبام رو روی لباش کوبیدم و گازی از لب پایینش گرفتم و لب زدم:
امشب فهمیدم عاشق لبات و دندون هاتم لعنتی جذاب!

خندید و روی ترقوه ام رو بوسید و سمت سینه هام حمله ور شد و یکیش رو میون انگشت هاش میمالید و میفشرد و اون یکی رو تا جایی که میتونست میمکید و گاز میزد.

ناله هام دست خودم نبود و با بدنی داغ کرده دستم رو سمت پایین تنه اش بردم و میون انگشت هام فشردم و مالیدم که چشاش رو بست و لباش رو از هم فاصله داد و با خنده آهی کشید و گفت:
تو فقط لمسم کن توله هاسکیم...نفس...آههه...

به حرکت انگشت هام و مالیدنش اذامه دادم که گردنم رو شروع مرد به مکیدن و وقتی عضو خودم رو با عضو خودش توی دست گرفتم و روی هم مالیدم مست و شیفته وارانه تو یه حرکت سریع برگردوندم و از پشت روم خیمه زد و چازی از هر دو شونه ام گرفت و صدای آخم توی اتاق پخش شد و طوله خط و باریکه ی کمرم رو بوسید و با رسیدن به باسنم سیلی بهشون زد که لبام رو گاز گرفتم و با لذت خندیدم.

روی هر کدومشون رو بوسید و دوباره بوسه هاش رو به گردنم رسوند و دم گوشم لب زد:
عاشق خنده های با لذتتم...بیشتر برام بخند مو طلاییم!

⛓️in his captivity🍂Where stories live. Discover now