⛓️25🍂

410 60 0
                                    

🔗علیار🔗

اگه فقط تو یه کلمه میتونستم توصیفش کنم میگفتم واقعا معرکه هست!
یه تیکه ی خاصی بود اصلا!

دلم میخواست تا میتونم این بدن و عضله های خوش تراش رو زیر بدنم و فشار دست هام و انگشت هام له کنم!

وقتی سرکشی میکرد دلم بیشتر اذیت کردنش رو میخواست.
دستش رو دستم نشست وقتی فشار انگشت هام روی عضو زیر شلوارش بیشتر شد.
چنگی از دستم گرفت و با درد گفت:
لعنت بهت لهش کردی بی وجود...آههه...

خندیدم و به تندی لحنش اهمیتی ندادم.
روی گردن خوشرنگ و خوش تراشش رو عمیق بوسیدم و نفسم رو روی پوست و گوشت سرخ شده اش از زیر فشار درد بودن فوت کردم که چشای دریاییش رو بست و آه غلیظی کشید که البته لباش رو روی هم فشرد تا مثلا نشنوم که تلاشش بی فایده بود!

لبام رو پشت گوشش چسبوندم و لب زدم:
میخوام دیوونه ات کنم خوشگله...

دستم رو میون حرفم سمت دکمه ی شلوارش بردم که خمار لب زد:
فعلا اونی که دیوونه شده تویی...

پوزخندی زدم و یه آن دکمه ی شلوارش رو باز کردم و دستم رو زیر شلوار و لباس زیرش بردم و عضو نیمه سفتش رو میون مشتم گرفتم که سرش رو عقبی برد و دقیقا روی شونه ام نشست و لبای قلوه ایش از هم فاصله گرفت و چشاش رو از لذت بست و وقتی بوسه ای روی رگ گردنش نشوندم و مکیدمش نالید و لب زد:
خیلی لاشی...

میون حرفش سر عضوش رو بین دو انگشت فشردم که لباش رو روی هم فشرد و پیشونیش رو به دیوار چسبوند.

قشنگ تحت کنترلم بود و داشت کلافه میشد.
آروم و با شیطنتی که بیدار شده بود خندیدم و شروع به مالیدن عضو بیقرارش کردم که خودش رو بهم تکیه داد و گفت:
آه...خیل...خیلی...اوممم...

روی شونه اش رو بوسیدم و گفتم:
عالیه مگه نه؟!

بدنش وقتی شولو مطی شد شلوارش رو پایین کشیدم و برگردوندمش سمت خودم که با چشای خمار به لبام نگاه کرد.
لبخندی با شیطنت زدم و لبام رو نزدیک لباش بردم و دستش رو گرفتم و سمت عضوم بردم و گفتم:
چطوره خودت انجامش بدی هوم؟!

بدون مکثی هر دو تا عضو هامون رو با هم توی مشتش گرفت و لب زد:
فقط لبام رو ببوس...اوممم...

برخورد عضوم به عضوش و مالیده شدنشون روی هم به جنون کشیدم و دیگه نفهمیدم چجوری به لباش حمله ور شدم!

عضو هامون روی هم مالیده میشد و ناله هامون میون بوسه هامون خفه میشد.

تموم بدن هامون خیس عرق شده بود!
اونقدری لذت بخش بود حس مالششون روی هم که خیلی زود به کام رسیدیم!

آیهان بی حال نزدیک بود روی زمین آوار بشه که دست پشت کمرش گذاشتم و به خودم چسبوندمش!

پیشونیش رو به سینه ام چسبوند و لب زد:
فکر نمیکردم یه روزی این حرکت بتونه راضیم کنه...

⛓️in his captivity🍂Where stories live. Discover now